|
آن کشته که بردند به یغما کفنش را |
تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را |
|
خون از مژه میریخت به تشییع غریبش |
آن نیزه که میبرد سر بیبدنش را |
|
پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد |
با خار عوض کرد گل پیرهنش را |
|
زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد |
شمعی به طواف آمده پرپر زدنش را |
|
آغوش گشاید به تسلای عزیزان |
یا خاک کند یوسف دور از وطنش را |
|
خورشید فروزان شده در تیرگی شام |
تا باز به دنیا برساند سخنش را |
فاضل نظری

