- چهارشنبه, ۳ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۱۶ ق.ظ
شعر پایانی محرم تا محرم هیأت انصار ولایت یزد
با زبان زینبی شه آنچه گفت |
با حسینی گوش زینب میشنفت |
دیگر اینجا گفتوگو را راه نیست |
پرده افکندند و کس آگاه نیست |
بعضیها میگویند چرا لعن؟
بنده میگویم چرا که نه!
چندی است که گم گشتهی در نیمهی راهم |
ذهنم را خیلی مشغول کرده بود.
یک جنگاور، یک مبارز چِقِر و باهوش.
شب وصل است و تب دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
فاضل نظری
«خورشید فلک مرتبه را روی زمین یافت»
نم نمک تا بوسههای اشک پیدا میشوند
ابرها در آسمان مدیون گلها میشوند
آسمان، تکیه به دستان تو دارد عباس
مرغ دل، خانه در ایوان تو دارد عباس
هزار شکر که از خون دل وضوئی هست
لباس مشکیمان هست، آبروئی هست
مناجات با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف)