ماه، در خونِ خویش گشته خضاب
یک برادر بگو دوباره بخواب
دیده با تیر بستی و رفتی
کمرم را شکستی و رفتی
چهره ها مثل ماهتاب شده
آب هم از خجالت آب شده
تو شهیدِ غریبِ علقمه ای
تو گُلِ پرپر دو فاطمه ای
به دوچشم ترم قسم عباس
به علی اکبرم قسم عباس
این همه یار داده ام از دست
کمرم با شهادت تو شکست
تن سردار و بی سری سخت است
غربت و بی برادری سخت است
آنکه دستِ تو را بُرید و شکست
به خدا دست خواهرت را بست
منم و تو در این دیار محن
تا نبیند غریبی ام دشمن
با وجودی که رفتی از دستم
دست و پایی بزن بگو هستم
این تو این علقمه خداحافظ
پسر فاطمه خداحافظ
-------------------------------------------
غلامرضا سازگار
وبلاگ خوبی دارید
بسیار زیبا
تن سردار و بیسری سخت است غربت و بیبرادری سخت است