- جمعه, ۲ آذر ۱۴۰۳، ۰۹:۰۲ ق.ظ
مگر ای کربلا خاک بهشتی؟
هرثمه مى گوید: چون از جنگ صفین همراه على برگشتیم ، آن حضرت وارد کربلا شد. در آن سرزمین نماز خواند. و آن گاه مشتى از خاک کربلا برداشت و آن را بویید و سپس فرمود:آه ! اى خاک ! حقا که از تو مردمانى برانگیخته شوند که بدون حساب داخل بهشت گردند.
هرثمه مى گوید: سالها از ماجرا گذشت. آن روز که عبیدالله بن زیاد لشکر به جنگ امام حسین فرستاد، من هم در آن لشکر بودم .
هنگامى که به سرزمین کربلا رسیدم، ناگهان همان مکانى را که على در آنجا نماز خواند و از خاک آن برداشت و بویید دیده و شناختم و سخنان على به یادم افتاد. لذا از آمدنم پشیمان شده، اسب خود را سوار شدم و به محضر امام حسین رسیدم و بر آن حضرت سلام کردم و آنچه را که در آن محل از پدرش على شنیده بودم ، برایش نقل کردم .
امام حسین فرمود: آیا به کمک ما آمده اى یا به جنگ ما؟
گفتم: اى فرزند رسول خدا! من به یارى شما آمده ام نه به جنگ شما. اما زن و بچه ام را گذارده ام و از جانب ابن زیاد برایشان بیمناکم. حسین این سخن را که شنید فرمود: حال که چنین است از این سرزمین بگریز که قتلگاه ما را نبینى و صداى ما را نشنوى . به خدا سوگند! هر کس امروز صداى مظلومیت ما را بشنود و به یارى ما نشتابد، داخل آتش جهنم خواهد شد.
بحار: ج 44، ص 255.به نقل از کتاب داستانهای بحارالانوار – ج2
بسیارى از تاریخ نویسان آورده اند: چون حضرت ابا عبداللّه الحسین صلوات اللّه علیه از مکّه معظّمه عازم شهر کوفه و سرزمین کربلاء گردید. به همین منظور به همراه اهل بیت و دیگر دوستان و یاران خود حرکت کرد، در بین راه در محاصره شدید سپاه حرّ بن یزید ریاحى قرار گرفتند، پس از صحبت ها و مجادله ها، سرانجام توافق شد که حضرت به راه خود ادامه دهد تا از سوى عبیداللّه - والى کوفه- دستور بعدى بیاید.
لذا امام با همراهان به مسیر خود ادامه داد تا آن که به محلّى به نام عُذَیْبُ الهِجانات رسیدند.
در این هنگام از طرف والى کوفه - عبیداللّه - براى حرّ که فرمانده لشکر بود، نامه اى به این مضمون آمد که بایستى از هر جهت بر حسین و همچنین یارانش سخت گرفته شود.
حرّ، نامه عبیداللّه را براى امام حسین قرائت کرد.
و چون اصحاب و یاران حضرت از پیام شوم عبیداللّه آگاه شدند، اظهار داشتند: یا ابن رسول اللّه ! اجازه فرما تا با لشکر او مبارزه و قتال کنیم ؟
حضرت پس از شنیدن سخنان اصحاب و یاران خود، فرمود: تا آنان جنگ را شروع نکنند، من هرگز اقدام نخواهم کرد. آن گاه یکى از یاران به نام زُهیر بن قین عرضه داشت: پس به سوى سرزمین کربلا که در همین نزدیکى قرار دارد، حرکت کنیم.
همین که امام حسین نام کربلاء را شنید، گریست گرفت و سپس اظهار نمود:
«اَللّهُمَّ إنّى اعُوذُ بِکَ مِنْ کَرْبٍ وَ بَلاء» یعنى؛ خداوندا، از مشکلات و بلاهاى این سرزمین - کربلا - به تو پناه مى برم.
سپس مقدارى به مسیر خود ادامه داد و فرمود: در همین جا فرود آئید و بارها را باز کنید و بر زمین بگذارید، که این جا وعده گاه جدّم رسول خدا مى باشد و قبر و مقبره من در این سرزمین خواهد بود.
بنابراین، حضرت ابا عبداللّه الحسین در روز دوّم محرّم الحرام، سال 61 هجرى قمرى وارد سرزمین کربلاء شد.
مقتل خوارزمى : ج 1، ص 237، تاریخ طبرى : ج 4، ص 309.
کاروان همیشه زنده ی تاریخ ، راهی کرب و بلا ست
همه را ندا می دهند تا با خود به سوی الله ببرند
هرکه را هست به سر، یاد خدا بسم الله
ذهنم را خیلی مشغول کرده بود.
یک جنگاور، یک مبارز چِقِر و باهوش.
نم نمک تا بوسههای اشک پیدا میشوند
ابرها در آسمان مدیون گلها میشوند