صراط

رسول خدا فرمود «یا علیُ انتَ الصّراط المستقیم»

صراط صراط صراط

رسول خدا فرمود «یا علیُ انتَ الصّراط المستقیم»

پربیننده ترین مطالب
ارتباط با ما ...

دریافت
حجم: 4.16 مگابایت

  • بنده

 «داخل خدم» مردی از اهالی شهرستان الکحلاء از توابع استان میسان در جنوب عراق است که علیرغم معلولیت حرکتی مادرزادی که با آن مواجه است، پای در راهی بس سخت و طاق فرسا می‌نهد چون عاشق امام حسین(علیه السلام) است.

  • ...

همچنان ای سرِ روی نی

روشن از روی ماهت، شب است

ما کجا و عزای حسین؟

روضه خوان شما زینب است

سر عشقت، گفتنی نیست

یادت از دل، رفتنی نیست

  • بنده

دم پایانی محرم الحرام ۱۳۹۳ - هیأت میثاق با شهدا:

در جان ما هر دم، غوغای عاشوراست
بیداری عالم، از یا حسین ماست
  • بنده

عظمت صلوات

۱۲
آبان

حضرت ابراهیم با صلوات بسیار به مقام خلیل الله رسید

خلیل الله کسی است که در دوستی اش با الله ، غیر الله نیست


  • ...
  • بنده
ماه در خون

ماه در خون

۱۰
آبان

 

 

ماه، در خونِ خویش گشته خضاب

یک برادر بگو دوباره بخواب

دیده با تیر بستی و رفتی

کمرم را شکستی و رفتی

چهره ها مثل ماهتاب شده

آب هم از خجالت آب شده

تو شهیدِ غریبِ علقمه ای

تو گُلِ پرپر دو فاطمه ای

به دوچشم ترم قسم عباس

به علی اکبرم قسم عباس

این همه یار داده ام از دست

کمرم با شهادت تو شکست

تن سردار و بی سری سخت است

غربت و بی برادری سخت است

آنکه دستِ تو را بُرید و شکست

به خدا دست خواهرت را بست

منم و تو در این دیار محن

تا نبیند غریبی ام دشمن

با وجودی که رفتی از دستم

دست و پایی بزن بگو هستم

این تو این علقمه خداحافظ

پسر فاطمه خداحافظ

-------------------------------------------

غلامرضا سازگار


دریافت
  • بنده
خاک بهشتی

خاک بهشتی

۱۰
آبان

 

 

مگر ای کربلا خاک بهشتی؟

که خاکی مشک بو عنبر سرشتی!
  • بنده
خنده خون

خنده خون

۰۵
آبان

می شکند تیغ را خنده خون در نیام

  • بنده

هرثمه مى گوید: چون از جنگ صفین همراه على  برگشتیم ، آن حضرت وارد کربلا شد. در آن سرزمین نماز خواند. و آن گاه مشتى از خاک کربلا برداشت و آن را بویید و سپس فرمود:آه ! اى خاک ! حقا که از تو مردمانى برانگیخته شوند که بدون حساب داخل بهشت گردند.
هرثمه مى گوید: سالها از ماجرا گذشت. آن روز که عبیدالله بن زیاد لشکر به جنگ امام حسین  فرستاد، من هم در آن لشکر بودم .
هنگامى که به سرزمین کربلا رسیدم، ناگهان همان مکانى را که على  در آنجا نماز خواند و از خاک آن برداشت و بویید دیده و شناختم و سخنان على  به یادم افتاد. لذا از آمدنم پشیمان شده، اسب خود را سوار شدم و به محضر امام حسین  رسیدم و بر آن حضرت سلام کردم و آنچه را که در آن محل از پدرش على  شنیده بودم ، برایش نقل کردم .
امام حسین  فرمود: آیا به کمک ما آمده اى یا به جنگ ما؟
گفتم: اى فرزند رسول خدا! من به یارى شما آمده ام نه به جنگ شما. اما زن و بچه ام را گذارده ام و از جانب ابن زیاد برایشان بیمناکم. حسین  این سخن را که شنید فرمود: حال که چنین است از این سرزمین بگریز که قتلگاه ما را نبینى و صداى ما را نشنوى . به خدا سوگند! هر کس امروز صداى مظلومیت ما را بشنود و به یارى ما نشتابد، داخل آتش جهنم خواهد شد.


بحار: ج 44، ص 255.به نقل از کتاب داستانهای بحارالانوار – ج2

  • بنده

بسیارى از تاریخ ‌نویسان آورده اند: چون حضرت ابا عبداللّه الحسین صلوات اللّه علیه از مکّه معظّمه عازم شهر کوفه و سرزمین کربلاء گردید. به همین منظور به همراه اهل بیت و دیگر دوستان و یاران خود حرکت کرد، در بین راه در محاصره شدید سپاه حرّ بن یزید ریاحى قرار گرفتند، پس از صحبت ها و مجادله ها، سرانجام توافق شد که حضرت به راه خود ادامه دهد تا از سوى عبیداللّه - والى کوفه- دستور بعدى بیاید.
لذا امام  با همراهان به مسیر خود ادامه داد تا آن که به محلّى به نام عُذَیْبُ الهِجانات رسیدند.
در این هنگام از طرف والى کوفه - عبیداللّه - براى حرّ که فرمانده لشکر بود، نامه اى به این مضمون آمد که بایستى از هر جهت بر حسین  و همچنین یارانش سخت گرفته شود.
حرّ، نامه عبیداللّه را براى امام حسین  قرائت کرد.
و چون اصحاب و یاران حضرت از پیام شوم عبیداللّه آگاه شدند، اظهار داشتند: یا ابن رسول اللّه ! اجازه فرما تا با لشکر او مبارزه و قتال کنیم ؟
حضرت پس از شنیدن سخنان اصحاب و یاران خود، فرمود: تا آنان جنگ را شروع نکنند، من هرگز اقدام نخواهم کرد. آن گاه یکى از یاران به نام زُهیر بن قین عرضه داشت: پس به سوى سرزمین کربلا که در همین نزدیکى قرار دارد، حرکت کنیم.
همین که امام حسین  نام کربلاء را شنید، گریست گرفت و سپس اظهار نمود:
«اَللّهُمَّ إنّى اعُوذُ بِکَ مِنْ کَرْبٍ وَ بَلاء» یعنى؛ خداوندا، از مشکلات و بلاهاى این سرزمین - کربلا - به تو پناه مى برم.
سپس مقدارى به مسیر خود ادامه داد و فرمود: در همین جا فرود آئید و بارها را باز کنید و بر زمین بگذارید، که این جا وعده گاه جدّم رسول خدا مى باشد و قبر و مقبره من در این سرزمین خواهد بود.
بنابراین، حضرت ابا عبداللّه الحسین  در روز دوّم محرّم الحرام، سال 61 هجرى قمرى وارد سرزمین کربلاء شد.


مقتل خوارزمى : ج 1، ص 237، تاریخ طبرى : ج 4، ص 309.

  • بنده

سید بحرالعلوم رحمة الله علیه به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد، در بین راه راجع به این مسئله، که گریه بر امام حسین(ع) گناهان را می آمرزد، فکر می کرد همان وقت متوجه شد که شخصی عرب سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد، بعد پرسید: جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ و در چه اندیشه ای؟ اگر مسئله علمی است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟

سید بحرالعلوم گفت: در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای متعال این همه ثواب به ذائران و گریه کنندگان بر حضرت سیدالشهدا(ع) می دهد مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت برمی دارد، ثواب یک حج و یک عمره در نامة عملش نوشته می شود و برای هر یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره اش آمرزیده می شود؟

آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود.ـ سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت، در شکارگاه از همراهیانش دور افتاده و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد. خیمه ای را دید و وارد آن خیمه شد، در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید، آنان در گوشة خیمه عنیزه ای «بز شیرده» داشتند و از راه مصرف شیر آن، زندگی خود را می گرداندند. وقتی سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولی به خاطر پذیرایی از مهمان آن بز را سر بریده و کباب کردند، زیرا چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند.

سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و به هر طوری که بود خود را به درباریان رسانید و جریان را برای اطرافیان نقل کرد. در نهایت از ایشان سؤال کرد: اگر بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملی باید انجام بدهم؟یکی از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید. دیگری که از وزراء بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفی بدهید.یکی دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید.

سلطان گفت: هر چه بدهم کم است، زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند من هم باید هرچه را که دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.

سپس سوار عرب به سید فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سیدالشهداء(ع) هر چه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد، پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب نمود، چون خدا که خدائیش را نمی تواند به سیدالشّهدا(ع) بدهد، پس هر کاری که می تواند انجام می دهد، یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خودش، به زوّار و گریه کنندگان آن حضرت، در جایی عنایت می کند در عین حال این ها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند. چون شخص عرب این مطالب را فرمود، از نظر سید بحرالعلوم غایب شد. پس از غایب شدن سوار عرب، سید فهمید که جواب سؤالش را از امام زمان (عج) دریافت کرده است.

«برگرفته از عبقری الحسان، مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی، ص 136»

  • بنده

 

کاروان همیشه زنده ی تاریخ ، راهی کرب و بلا ست

همه را ندا می دهند تا با خود به سوی الله ببرند

 

هرکه را هست به سر، یاد خدا بسم الله 

  • ...

...

۲۷
مهر

  • ...

 

ولایت على، نه على را دوست داشتن که 

فقط على را دوست داشتن است.

ولایت على، على را سرپرست گرفتن و

 از هواها و حرف‏ها و جلوه ‏ها بریدن است

  • ...
صراط

در زندگی ما، عادی‌ترین رفتارها غیرعادی هستند؛ با نوری از الله می‌توان این رفتارها را دید.

در صراط
● مطالبی درباره‌ی سلوک الی اللّه و شیوه‌ی عبودیت و بندگی قرار می‌گیرد. (ان‌شاءاللّه)
● کپی آزاد است، پس با خیال راحت استفاده کنید.

ویژه‌ها